بار سوم!!!

خخخ

یکی بیاد منو جمع کنه!!!

یه جوری عزا گرفتم که انگار سری اوله میخام دور شم از خونه خخ

ظهریه یه تراژدی راه انداخته بودم که بیا و ببین.. نینی داداش هر موقع امد خونه ما دنبال من میگرده...و میگه عم عم...

الان من اتاق بودم  اون اومد منو  صدا میزد بهش گفتن دو روز دیگه عم بره چیکار میکنی!!!به طور هم زمان هر دو مون زدیم زیر گریه:(((

خخ وااای

واقعا متوجه شده یعنی!!!!مگه میشه مگه داریم!!!یه سال و نیمشه!!!

حالا من میپندارم واقعا فهمیده و دوسمون میدره بلکه دلم خوش شه والا

خداکنه واقعا خدا کنه امسال سال پرخاطره ای بشه...

از اتفاقای بد سال گذشته واقعا دلم نمیخاد برگردم اونجا....

خوبه من خارج کشور درس نمیخونم وإلا روز دوم الفاتحه مع صلوات!!!

همچین که این پست رو مینوسم یاد رادیو بلاگی ها می افتم که میگفت هفته آخر شهریور شاهد غرغر های دانشجوهس:)

برای بار سوم عرض میکنم

عیدتون مبارک:)))